مشکل بزرگ فیلم قصر شیرین

به گزارش مجله سرگرمی، از آن تیپ بچه های که مدت ها بود در سینمای ایران خبری از آن ها نبود، حتی در درام های خانوادگی تلویزیون. انگار این دو بچه نه در خانه ای محروم و فقیر، بلکه در شمال شهر تهران بزرگ شده اند.

مشکل بزرگ فیلم قصر شیرین

محسن آزموده| استفاده از بچه ها در آثار سینمایی یا تمرکز بر مسائل و احیانا مصائب آنها، همواره وجود داشته است. از فیلمسازان بزرگی، چون اینگمار برگمان (فانی و الکساندر)، آندری تارکوفسکی (کودکی ایوان)، تئوآنجلوپولوس (چشم اندازی در مه) تا دیگران، به درجات و اشکال مختلف دوربین خود را بر زندگی بچه ها زوم و کوشش نموده اند وجه یا وجوهی از زندگی آن ها و احتمالا مسائل شان را بازتاب دهند. ناتوانی بچه ها در دنیای خشن بزرگسالان و گرفتاری ناگزیر آن ها در چارچوب شرایط ناخواسته ای که توسط آدم بزرگ ها ایجاد می گردد، یکی از اصلی ترین موضوعات این فیلم هاست.

نگاه رمانتیک (و احیانا مدرن، چنان که مطالعات کودک نشان می دهد) به کودک و معصوم و بی آزار و اصطلاحا طفلکی تلقی شدن او، اگرچه از سوی بسیاری از متفکران و روانشناسان مورد نقادی قرار گرفته، اما به هر حال ضعیف بودن جسمانی بچه ها و صغیر بودن آن ها و گرفتاری ناگزیرشان در چنبره تصمیم هایی که بزرگ تر ها برای آن ها می گیرند، سبب می گردد که هرگونه پرداختن به مسائل آن ها و وضعیت ناگوارشان، با احساساتی گری (سانتی مانتالیسم) همراه باشد. بد هم نیست. هر نوع احساساتی گری ناپسند نیست.

به هر حال آن طور که روانشناسان و استادان اخلاق خاطرنشان شده اند، انسانی که به لحاظ اخلاقی متعادل است، در برابر موقعیت های مختلف، واکنش احساسی متناسب نشان می دهد، جایی می خندد، لحظه ای گریه می نماید و زمانی خشمگین می گردد. آنچه احساساتی گری را ناپسند می سازد، استفاده نابجا از احساسات و به تعبیر عامیانه لوس بازی است، به ویژه زمانی که به موضوعی حساس می پردازیم که بیش از آنکه نیازمند نشان دادن احساسات باشد، به اندیشه و تامل نیاز دارد.

از نگاه نگارنده، مشکل اصلی فیلم قصر شیرین بعد از بیان این مقدمه طولانی، همین سانتی مانتالیسم افراطی و احساساتی گری عامیانه است. مخصوصا که وضعیتی که فیلمساز به تصویر می کشد، در این روزگار خشن و بی رحم، آن قدر هم که فکر می کنیم، به اصطلاح تراژیک نیست.

جلال، یک راننده کامیون که اتفاقی و سهوی در یک تصادف آدم هایی را کشته و چند سال در زندان بوده و حالا که بیرون آمده، بی خود و بی جهت عصبانی است. شاید هم همواره عصبانی بوده. اگر این طور است، معلوم نیست چرا در نیمه دوم فیلم متحول می گردد.

در هر صورت او همچنان زن با فرهنگی را که همواره به او سرویس می داده دوست دارد، زنی که دانشگاه رفته، رانندگی می داند، از پس رتق و فتق امور خودش و بچه هایش بر می آید و دست آخر هم معلوم نمی گردد که چرا و چگونه به خاطر مرگ مغزی مرده است!

مرد، اما این میان بدون اینکه علتش معین گردد، رفته با دختر (یا زنی) دقیقا در نقطه عکس ازدواج نموده، دختری که چندان صاحب جمال نیست، سواد درست و حسابی ندارد، وابسته به مرد است و مرد، معلوم نیست چرا و به چه دلیل، مدام توی دهانش می زند.

آنچه عجیب تر است اینکه اصلا چرا این دو زن با چنین مردی ازدواج نموده اند، اولی با مرد بی فرهنگی که حتی نمی داند روابط عمومی یعنی چه، و دومی با مردی که نه فقط آه در بساط ندارد، بلکه بداخلاق و تندخو هم هست. مردی که بی خود و بی جهت به صاحب گلخانه که در روزگار بیچارگی به شیرین، یاری نموده و هنوز هم بچه ها را بیشتر از بابای شان دوست دارد، سیلی می زند و عجیب تر آنکه مرد سیلی خورده در برابر این برخورد تند و خشن، ساکت می ماند.

اگر آدم بد و عوضی ای است، چطور به راحتی در برابر سیلی مردی که یک دستش کار نمی نماید، ساکت می ماند و اگر هم آدم خوبی است، چرا عزت نفس ندارد و در برابر این قدرناشناسی قهرمان (ضدقهرمان) فیلم، منفعل است؟! همچنین است انفعال حقیرانه پلیسی که رشوه می گیرد.

در ابتدای فیلم، جلال را با بازی تکراری حامد بهداد که شباهت کامل به نقشش در سد معبر ساخته محسن قرایی دارد، می بینیم که آمده تا ماشین به جامانده از شیرین را بردارد و ببرد، بدون اینکه کاری به کار بچه های اکنون بدون مادرشان داشته باشد. پشت ماشین (پاترول قدیمی) وسایل و ابزاری هست که انتظار داریم در طول فیلم، روشن سازند که در گذشته چه اتفاقی افتاده. اما چنین نمی گردد و بار این رمزگشایی را دیالوگ های کلیشه ای و لوس بچه ها به دوش می کشند، با چاشنی موسیقی دل گداز!

در ادامه دو کودک معصوم و مظلوم را می بینیم که در چنگال آدم بزرگ های بی فکر گرفتار شده اند و تنها فرشته حامی شان را از دست داده اند، بدون اینکه بدانند. نمایش احساسات گری فیلم، بر عهده همین دو کودک، به خصوص خنده ها و گریه های دختر بچه است. از آن تیپ بچه های که مدت ها بود در سینمای ایران خبری از آن ها نبود، حتی در درام های خانوادگی تلویزیون. انگار این دو بچه نه در خانه ای محروم و فقیر، بلکه در شمال شهر تهران بزرگ شده اند.

مشکل بزرگ تر، اما ناتوانی (ارادی یا غیرارادی) فیلم در نشان دادن علت این بدبختی و روحیه محافظه کارانه اش در نقادی وضعیت نابسامان اجتماعی است که سبب می گردد در نهایت پیغام فیلم (فیلم از آن سنخ آثاری است که واقعا پیغام دارد و می خواهد پیغامی را منتقل کند)، به یک توصیه نامه اخلاقی به آدم بزرگ ها فروکاسته گردد: پدر و مادر های عزیز، کمی با بچه ها مهربان تر باشید، گناه دارند! سفارش مهم تر، اما خطاب به خود فیلمساز است: زیادی احساساتی نشو!

bebop.ir: بیباپ: مجله هنر موسیقی

kalarena.ir: مجله کالارنا: نقد و بررسی کالاهای دیجیتالی

منبع: فرادید
انتشار: 17 اردیبهشت 1401 بروزرسانی: 17 اردیبهشت 1401 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 33252

به "مشکل بزرگ فیلم قصر شیرین" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مشکل بزرگ فیلم قصر شیرین"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید